♥ تو برترین تصوری...

هنوز هم سوار مرکب خیال من تویی

هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی

هر آن به یاد تو به مدح عشق میرسم

وباز شرح هر نگاه عاشقانه ام تویی

اگر که عشق راز هستی است، تو راز نه

که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

......

ادامه مطلب ...

♥ گلدسته های باورم کو؟

گیرم که سوزاندی مرا ، خاکسترم کو؟

بیخودترینم ، مستِ مستم ، ساغرم کو؟

پیچیده در پس کوچه های من طنینت

امّا بگو گلدسته های باورم کو

دریا مرا می خواند و من بیتاب بودم

جاری شدم ، امّا ندیدم بسترم کو

گیرم مرا الهام شعری بود لرزاند

پس ردِّ آن بر صفحه های دفترم کو

دیدند خلقی کز نگاهم می تراوی

برق نگاهم پس چه شد؟ چشم تَرَم کو

من فتح کردم آسمان را با تو هرچند

تا لحظۀ آخر ندانستم پَرم کو

این وسعت آغوش تو، این من ، ولی باز

انگار چیزی گم شده ، ها ! پیکرم کو؟

♥ در آیینه ی اشک...

بی تو سی سال , نفس آمد و رفت ,

این گرانجان پریشان پشیمان را .

کودکی بودم وقتی تو رفتی , اینک ,

پیر مردی است ز اندوه تو سرشار , هنوز .

شرمساری که به پنهانی , سی سال به درد ,

در دل خویش گریست .

نشد از گریه سبک بار هنوز !

آن سیه دست سیه داس , سیه دل که ترا ,

چون گلی , با ریشه ,

از زمین دل من کند و ربود ;


ادامه مطلب ...

♥ آواره..


نیمه شب بود و غمی تازه نفس ,

ره خوابم زد و ماندم بیدار .

ریخت از پرتو لرزنده ی شمع

سایه ی دسته گلی بر دیوار .

 

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود !

....

ادامه مطلب ...