♥ گلدسته های باورم کو؟

گیرم که سوزاندی مرا ، خاکسترم کو؟

بیخودترینم ، مستِ مستم ، ساغرم کو؟

پیچیده در پس کوچه های من طنینت

امّا بگو گلدسته های باورم کو

دریا مرا می خواند و من بیتاب بودم

جاری شدم ، امّا ندیدم بسترم کو

گیرم مرا الهام شعری بود لرزاند

پس ردِّ آن بر صفحه های دفترم کو

دیدند خلقی کز نگاهم می تراوی

برق نگاهم پس چه شد؟ چشم تَرَم کو

من فتح کردم آسمان را با تو هرچند

تا لحظۀ آخر ندانستم پَرم کو

این وسعت آغوش تو، این من ، ولی باز

انگار چیزی گم شده ، ها ! پیکرم کو؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد